شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۵

سفر آذربايجان غربي و جريانات اخير

درود بر شما

امروز بعد از مدت طولاني برگشتيم با مطلبي كه قبلا قولشو داده بودم بزاريد اولش چند مطلبي رو بگم بعد بريم سر گزارش مطلب اول برميگرده به بستن وبلاگ آقاي ناجي در بلاگفا كه متاسفانه تاريخ دقيق به يادم نيست ولي در ارديبهشت ماه بوده كه ميشه تقريبا دو ماه پيش عوامل مسدود شدن اين وبلاگ رو من ميشناسم منتها نميگم تا آبروشون نره اينا با اين كارشون ميخوان چي رو ثابت كنن؟ محاله بشه جلوي انديشه تازه نازي رو گرفت شايد سر قدرت نياد اما مطمئن باشيد در دلها است دوم اينكه وبلاگ دوست عزيزمون دفتر نازيسم شعبه اروپا رو براي جنبش نازي هاي ايران تدارك ديده اند كه ايشان روابط عمومي خارجه و همچنين رهبري نازي ها رو در خارج از ايران بر عهده دارن از نهايت همكاري ايشان سپاسگذارم سوم اينكه در محافل شنيده ميشود كه موضع اين جنبش در قبال حمله ايالات متحده چگونه خواهد بود؟ من از همين جا اعلام ميكنم آمريكا اگر به ايران حمله كند از نظام دفاع خواهم كرد و نخواهم گذاشت كه نظام جمهوري اسلامي به دست ايالات متحده سقوط كند چهارم اينكه جرياناتي كه در آذربايجان شرقي و غربي(اردبيل و تبريز) اروميه به علت توهين به قوم آذري ايران رو من محكوم ميكنم من خود شخصا رفتم از نزديك گفتگو كردم با اشخاصي دركشون كردم ميدونم قضيه چيه در اين مورد تو گزارش نوشتم و دست آخر اگه ملت بخوان نفهمي بازي در بيارن مطمئن باشن خيلي زود از هم پاشيده ميشين اين يه هشدار بود گفته باشم اما گزارش سفر من

سفري تقريبا دو روزه اما جذاب جاي شما دوستان خالي بعد از گذشت 12 ساعت به اردبيل رسيديم من خودم تنها سفري به چند شهر از جمله نير سرعين و خود اردبيل داشتم با افراد زيادي گفتگو كردم اين افراد از دانشگاه هاي آزاد اردبيل و دانشگاه علوم پزشكي بودن اينها ميگويند قوم فارس ما را به حساب نميارن گذشته رو فراموش كردن از ستارخان گرفته تا ميرزا كوچك خان جنگلي همه اينها نقش عمده اي در انقلاب ها داشتن آذري ها علاوه بر مشكلات كينه اي فارسها مشكلات كردها رو هم دارن كه در اروميه مستقر هستن مثل قضيه فلسطين اشغالي شده اونجا صيهونيست ها كردها هستن فلسطيني ها هم آذري ها حالا بماند خيلي از مشكلات است كه اينجا جاي بحث نيست اون قضيه خواب و اتفاقي كه در اردبيل افتاده بود رو كه قبلا هم توضيح داده بودم من به اين قوم آذري حق ميدم چون واقعا بهشون توهين شده به خصوص من اردبيلي ها خيلي مهمان نوازن نميدانم چرا يه عده فارس احمق چنين كارايي رو ميكنن گرچه ميدانم خودشون يه روز پشيمان ميشوند اين جريانات سياسي اونور آبه كه باعث تشديد بين دو قوم بزرگ ميشه آذري ها و فارسها رو به جون همديگه مي اندازن يه نگاهي به گذشته بكنيد قبلا ما ها با هم مشكل داشتيم كه حالا بخواهيم با انگشت به گذشته تكيه بديم؟ نه اين يه جنگ رواني است هيچ وقت اتحاد خود را از دست ندين گرچه يه سري اختلافات كوچكي هست ولي مطمئن باشين اگه پاي غريبه وسط بياد چنان بلايي سرمان ميارن كه متوجه نميشيم از كجا خورديم اين يادتون باشه بابا تاريخ رو براي چي مينويسن كمي مطالعه كنيد

من از اينجا به نوبه خودم تمامي توهيناتي كه به قوم آذري شده رو محكوم ميكنم و خواهان بخشندگي از سوي قوم آذري هستم خداوند همه گناه كاران را ببخشايد.

يه مطلب ديگر من حدسم در مورد باخت تيم ملي ايران درست بود چون اعتقاد داشتم روح پيشوايم از ما ناخرسند است براي همين نگذاشت در نورنبرگ بازي رو با مكزيك ببرند ما بايد پيشوا رو خوشحال كنيم و ميكنيم فقط آلمان پيروزه فوتبال با سياست بفهمي نفهمي قاطي شده است به نظر من مركل صدراعظم و نوكر يهودي ها با برانكو اين مربي تيم ايران مذاكره كرده و بهش رشوه داده كه بد آموزش بده و مجروح ها رو بفرسته سر زمين تا ايران ببازه اونم به خاطر چي به خاطر اظهارات اخير رئيس جمهور ايران آقاي احمدي نژاد به خاطر افسانه خواندن هولوكاست و يهودي هاي آلمان هم ترسيدن به اين مركل فشار آوردن كه اينجوري شده البته اين يه حدسه نظر شما چيه؟

شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۵

خواب آشفته

نميدونم شما چه قدر به خواب و اتفاقاتي كه در حين خواب ميفته اعتقاد دارين. اما من اعتقاد دارم كه خوابي كه با عقل سالم جور در بياد واقعا شدني است.

اما خواب من چي بوده چند شب پيش قبل از اينكه عازم سفر آذربايجان غربي(اردبيل) شوم در خواب ميبينم كه پدر من از فرط عصبانيت تمامي عكسهاي پيشوا و آرم هاي نازي و كتاب هايي كه مربوط به نازي و پيشوا آدولف هيتلر ميشد رو سوزاند و من ميخواستم واكنش نشون بدم اما نميتونستم چون اينطور حس ميكردم كه افرادي يا فردي منو گرفتن و منو از انجام هر گونه واكنشي بر حذر ميكنن من همونجا دائم گريه ميكردم همينجوري عكسها ميسوخت وقتي كار سوخت تمام شد من براي تكسين ناراحتيم تصميم گرفتم براي مدتي از تهران بروم و در شهرستان بمانم بعد از چند روز وقتي وارد بزرگراه خليج فارس (آزاد راه تهران- قم) شدم مشاهده كردم كه جاده بسته است كنجكاو شدم رفتم پايين از دور دست ديدم كه اون شهري كه نامش تهران بود هيچ اثري ازش نيست و به كل نابود شده همونجا از خداي هميشه عاشق ايران و پيشوايم آدولف هيتلر براي تك تك همشون طلب بخشش كردم وخيلي من شاد شدم و هم ناراحت شاد بودنم به خاطر انتقام بود و ناراحتي به خاطر از دست رفتن خيلي ها و من واقعا ايمان آوردم به گردونه مهر(صليب شكسته) و آدولف هيتلر و با خودم عهد كردم كه همچنان سرباز نازي بمانم و ازش نگهداري كنم و وقتي از خواب بيدار شدم ديدم تمام بدن من خيس عرق است من واقعا ترسيده بودم و بهش اعتقاد بيشتر پيدا كردم اما روزي كه من رفتم سفر آذربايجان غربي(اردبيل) كه در پست جديد به گزارش اين سفرم اشارات كلي خواهم كرد يه شخصي رو ديده بودم كه با ديدن گردونه مهر(صليب شكسته) شروع كرد به مسخره كردن من و توهين كرد من ته دلم خيلي ناراحت شدم دلم ميسوخت و تحمل شنيدن اين حرفها رو نداشتم از يه طرفي هم نميتوانستم به كسي حمله ور شوم در ته دلم گفتم خدايا اين نادان رو از شر من كم كن هايل هيتلر. همان شب مشاهده كردم همان شخصي كه به من توهين كرده بود تصادف كرده و زياد خون از سرش جاري بود نميدانم زنده ماند يا نه ايمان قلبي من باز بيشتر شد و بازم گفتم هايل هيتلر.