شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

پنجاه و دو جنگ مهم ايران از زمان كوروش كبير قسمت هشتم

جنگ ماراتن نبرد داريوش اول با يونانيان

. «
ماراتن»: Marathon در اصل نام دهكده اى است در يونان و در آن محل بود كه يونانيها بر ايرانيان فاتح آمدند، در ۴۹۰ قبل از ميلاد نخستين كسى كه خبر اين فتح را از آن دهكده به آتن برد قهرمان شناخته شد و هم اكنون به ياد او و آن واقعه است كه دو ماراتن از بازيهاى اساسى المپيك است و آن وقت كداميك از ما مى دانيم كه «آريابرزن» كه بود و در تنگ تكاب فارس يا نمى دانم در كجاى ديگر مى توانست باشد. در مقابل اسكندر و سربازانش چه رشادتها كرد و چه جانبازيها. با اين مقدمه كوتاه، اكنون به علل و تشريح اين نبرد مى پردازيم كه به باور مورخان غربى اولين نبرد سرنوشت ساز تاريخ بشر است. ۱ـ علل جنگ و استعداد دو طرف متخاصم الف ـ علل جنگ : آتش زدن سارد(۱) به دست يونانيها موجب شد كه به امر داريوش بزرگ، ارتش ايران براى سركوب شورشيان به محل اعزام شود. پس از فرونشاندن شورش، نيروهاى ايران به فرماندهى «مردونيه» براى دفع بقيه شورش آسياى صغير به حركت درآيند. در اين لشكركشى مردونيه توانست سلطه ايران را براى بار دوم در «تراكيه» (۲)فراهم سازد و سپس براى ارضاى خاطر يونانيها با تأسيس حكومت ملى در مناطق تسخير شده موافقت نموده و در نتيجه پادشاه مقدونيه را وادار ساخت كه مانند گذشته از ايران اطاعت نمايد. مردونيه پس از اين اقدامات احضار شد و ادامه برنامه جنگى وى برحسب دستور داريوش به «داتيس» و «آرتافرن» Artafren محول گرديد. داتيس با ششصد كشتى* كه در اختيار داشت از راه دريا به سوى آتن روانه گرديد. نيروهاى ايران در اين پيشروى با پياده شدن در «اريتره»(۳) با سپاه «اريتره» كه از مهمترين مردان جنگى يونان بودند، جنگيدند و پس از سه روز آنان را از پاى درآوردند، سپس اهالى اين شهر را به علت شركت در طغيان يونانيهاى آسيا و حمله به شهر سارد و تخريب معبد آن سركوب نمودند و عده زيادى از آنان را اسير كردند و به شوش فرستادند. ناوگان دريايى ايران سپس به طرف شبه جزيره «آتيك»(۴) كه آتن مركز آن بود به حركت درآمدند. در تمامى اين مراحل «هيپ پياس» Hippias فرمانرواى مخلوع آتن همراه سپاهيان ايران بود و براى اينكه مجدداً به حكومت آتن انتخاب شود موجبات ادامه جنگ با يونان را فراهم ساخت. همچنان كه براى شروع جنگ اصلى ايران و يونان نيز سپاهيان ايران را به سوى دشت ماراتن براى جنگ راهنمايى نمود. ب ـ استعداد دو طرف متخاصم : بنا به نوشته «كرنليوس» (۵) عده پياده نظام ايران در اين جنگ ۲۰۰/۰۰۰ نفر بوده كه بر اين عده، تعداد ۱۰/۰۰۰ نفر سواره نظام نيز اضافه شده است. مورخ ديگرى به نام «يوستينوس» (۶) تعداد كل نيروهاى ايران را در اين جنگ ۶۰۰/۰۰۰ نفر ذكر نموده است. «ادواردماير» متخصص تاريخ عهد قديم، سپاهيان ايران را مجموعاً از پياده وسواره ۲۰/۰۰۰نفر بيان نموده است . سلاح ايرانيان در اين جنگ تير و كمان و سپر بود، به استثناى سپاه جاويدان كه داراى اسلحه دفاعى بودند، بقيه به چنين اسلحه اى مجهز نبودند. مورخان استعداد يونانيها را در اين جنگ ۱۱/۰۰۰ ذكر نموده اند. (۷) ۲ ـ شرح عمليات Philippides: آتنيها زمانى از لشكركشى ايرانيان به يونان آگاه شدند كه «داتيس» به « اريتره» تك نمود. آنان توسط «فيليپ پيد» دونده مشهور و تندرو، پيامى براى اسپارتى ها فرستادند و درخواست كمك فورى نمودند و خود نيز آماده نبرد شدند. اسپارتى ها پيام فرستادند كه به آنان كمك خواهند كرد، اما به علت جشن هاى مذهبى اين كمك حدود دو هفته به تأخير خواهدافتاد. تقريباً در همان موقع به آتنى ها خبر رسيد كه ايرانيان در حدود ۴۰ كيلومترى ماراتن در حال پياده شدن به ساحل هستند. آتنى ها با حدود ۹۰۰۰ نفر (هپليت: (Hoplites پياده نظام سنگين اسلحه و تعداد كمى نيروهاى سبك اسلحه به بلنديهاى مشرف به دريا پيشروى نمودند و پياده شدن نيروهاى ايران را نظاره كردند. آنان مى توانستنداز همين محل پيشروى نيروهاى ايران را از معبر باريكى كه به آتن ختم مى شود، سد نمايند. بزودى تعداد كمى از نيروهاى شهر پلاته به آنها پيوستند. فرماندهى آتنى ها را در اين نبرد «كالى ماك» به عهده داشت و ده سردار ديگر آتنى تحت فرماندهى او بودند كه محتشم ترين و با تجربه ترين آنها «ميليتار» (۸) بود. ظاهراً ايرانيان فهميدند كه بسيارى از آتنى ها از ترس شكست و انهدام شهرشان آماده تسليم هستند. ايرانيان بدين منظور در خليج ماراتن پياده شده بودند كه آتنى ها را از شهرشان به اين سمت بكشانند. پس از پياده شدن بخشى از نيروهاى ايران، «آرتا فرن» با نيمى از سپاه ايران سوار بر كشتى شده و به سمت «آتيك » و آتن حركت نمودند در حالى كه «داتيس» و بقيه سپاه ايران (احتمالاً ۲۰۰۰۰ نفر) در ساحل توقف نمودند تا آتنى ها را از هر گونه حركتى بازدارند. «ميليتار» طرح جنگى ايرانيان را حدس زد و اصرار نمود كه بلافاصله به نيروهاى ايران تك شود. پس از تشكيل يك شوراى جنگى پرشور «كالى ماك» به پشتيبانى از طرح جسورانه «ميليتار» رأى داد و فرماندهى فرد را به او تفويض نمود. بلافاصله نيروهاى آتنى و اهالى پلاته از ارتفاعات فرود آمدند و درفاصله هشت استاد (راست و برابر ۱۴۷۲ متر) و به روايتى يك مايل از سپاه ايران آرايش رزمى گرفتند. در اين آرايش تاكتيكى، آتنى ها در جناح راست و اهالى پلاته در جناح چپ مستقر گرديدند… «ميليتار» جبهه يونانى ها را طورى گسترش داد كه جناحين نيروهاى متكى به دو رودخانه كوچكى گرديد كه به دريا جريان داشتند. اين كار موجب گرديد كه مركز آتنى ها ضعيف (۱۲ رديف سرباز در عمق) و در مقابل سوار نظام ايران ضعيف و آسيب پذير گردد. اما «ميليتار» جناحين نيروهايش را با عمق كانال فالانژ يعنى ۱۶ رديف آرايش داد. نتيجه اين آرايش آن بود كه جناحين او قوى و به وسيله خط ضعيفى در مركز جبهه به يكديگر متصل مى گرديدند. پس از اين آرايش، آتنى ها اقدام به تعرض نمودند و دوان دوان به سوى سپاهيان ايران يورش بردند. ايرانيان از اين نوع شيوه كارزار كه عده اى بدون ترس و محابا به سوى آنان مى دوند دچار بهت و حيرت شدند و پنداشتند كه آتنى ها (يونانى ها) ديوانه شده اند. همين كه سربازان آتنى مقابل ايرانيان رسيدند جنگى سخت و خونين آغاز گرديد. در ابتداى عمليات ايرانيان به سهولت مركز آرايش يونانيها را به عقب راندند، درحالى كه فالانژهاى سنگين اسلحه در جناحين، جناحين نيروهاى ايران را به عقب راندند. در اين مورد مورخان اختلاف عقيده دارند كه آيا اين عمل يونانيها برابر طرح انجام شده و يا بطور اتفاقى رخ داده است. با غلبه يونانيها در جناحين، مركز آرايش ايران نيز به عقب آمده و به فرمان «داتيس» نيروهاى ايران به طرف ساحل عقب نشينى نمودند. يونانيها، نيروهاى ايران را تا ساحل تعقيب نمودند ولى نتوانستند از سوار شدن آنان بر كشتى جلوگيرى نمايند.» ۳ـ نتيجه عمليات : بنا به نوشته «هرودوت» ايرانيان در اين نبرد متحمل ۶۴۰۰ نفر تلفات گرديدند و هفت كشتى خود را از دست دادند. تلفات يونانيها فقط ۱۹۲ نفر كشته بود كه «كالى ماك» و تعدادى از سرداران يونانى از جمله آنان بودند. اكنون «ميليتار» به سرعت نيروهاى خود را به سمت آتن راند. او اميدوار بود بشارت اين پيروزى نيروهاى متزلزل يونانى را در آتن وادار به مقاومت نمايد تا ارتش يونان فرا رسد. ازاين رو او « فيليپ پيد» دونده مشهور را براى ارسال اين پيام به آتن اعزام نمود. هنگامى كه ارتش يونان به آتن رسيد، نيروهاى ايران در حال نزديك شدن به ساحل براى پياده كردن نيروها بودند. ايرانيان با مشاهده ارتش يونان دريافتند كه خيلى دير كرده اند. ازاين رو «آرتافرن» از پياده نمودن نيروهاى ايران خوددارى نمود. سرانجام نيروهاى ايران پس از مدتى توقف در سواحل يونان با ۵۹۳ كشتى باقيمانده به آسيا مراجعت نمودند. تا نبرد ماراتن تصور مى شد كه ايرانيان شكست ناپذيرند. پيروزى يونانى ها دراين جنگ الهام بخش آنان درجنگهاى آينده با ايرانيان وعقب راندن نيروى عظيم و هراس انگيز چهار ميليونى (۱۱) خشايارشا وشكست بعدى سپاهيان ايران بود. ۴ ـ ديدگاه مورخان درباره نبرد ماراتن : الف ـ نبرد ماراتن (ماراتون) يكى از قاطع ترين و سرنوشت سازترين محاربات بشر است . دراين جدال اگر سپاه عظيم وقدرتمند ايران فاتح مى شد، چه بسا كه تمدن غرب هرگز گسترش وتكامل نمى يافت وبه جاى آن حكومتى مستبد ونيمه شرقى ، نظارت جهان را به عهده مى گرفت. اما يونانيها كه در پيشاپيش سپاه آنان، نيروى دموكراتيك آتن به پيش مى رفت، پيروز گشت و در اثر اين پيروزى توانست تمدن درخشان خود را از تباهى وفنامحفوظ دارد ومهمتر از آن انديشه آزادى ودموكراسى را درعالم محفوظ بدارد».(۱۲) ب ـ نى بور : Niebuhr مى گويد: «نوشته هاى يونانيها درباره نبرد ماراتن وجنگهاى ديگر ايران با يونان به شعر وافسانه گويى و داستان سرايى از تاريخ نويسى شبيه تر است. آنچه به نظر مى رسد اين است كه سپاه ايران در دشت ماراتن دچار شكست نشده است، بدين معنى چون «داتيس » فرمانده سپاه ايران متوجه شد كه ميدان عمل وباريك بودن عرض ميدان نبرد مانع از كاربرد سواره نظام است ، ناچار شد كه فرمان عقب نشينى صادر نمايد. «هرودوت » صدور فرمان عقب نشينى را به منزله شكست سپاهيان ايران قلمداد كرده است». (۱۳) پ ـ ناپلئون كه وقايع نبردهاى ايران را به استناد نوشته هاى هرودوت و ساير منابع يونانى مطالعه نموده است ، در يادداشت هاى خود چنين مى نويسد: در باب فتوحاتى كه يونانيها به خود نسبت مى دهند وشكست هايى كه براى ايرانيان قائلند ، نبايد فراموش كرد كه اين گفته ها تماماً از يونانى ها است و گزاف گويى و لافزنى آنان نيز مسلم مى باشد. از طرف ايرانيان نيز نوشته هايى به دست نيامده تا بتوان اين نوشته ها را با گفته هاى يوناينها مقايسه كرد ونتيجه را بر مبناى قضاوت قرار داد.(۱۴) ت ـ اما جالب ترين اظهارنظر ، نتايج توأم با تحقيقات علمى «هانس ولبروك» (۱۵)مورخ آلمانى است. او دراين باره مى نويسد: ارتش يونان در ماراتن از سربازان پياده سنگين اسلحه تركيب شده بود و تشكيل فالانژ ابتدايى رامى داد كه قابليت مانور آن محدود به تغيير مكان بطور بطئى به سمت جلو بود. اين ارتش مواجه با ارتشى بود كه از لحاظ استعداد كمتر ولى از كمانداران و سواره نظامى كه آموزش عالى داشتند، تركيب شده بود. «هرودوت» نوشته است كه يونانيها با حمله و پيشروى ۴۸۰۰ قدم در وسط دشت ماراتن وخرد نمودن مركز جبهه ايرانيان فاتح شدند. «ولبروك» خاطرنشان ساخت كه اين عمل از لحاظ فيزيكى غيرممكن است. طبق آيين نامه هاى نظامى مشق صف جمع ارتش آلمان، سرباز با تجهيزات كامل مى تواند فقط در دقيقه تقريباً ۱۰۸۰ تا ۱۱۵۰ قدم بدود. اسلحه آتنى ها از سربازان كنونى آلمان سبكتر نبود و دو نقص كلى هم داشتند. يكى اينكه آنان سربازان حرفه اى نبودند بلكه مردمان غيرنظامى بودند. ديگر اينكه سن غالب آنان از حد مجاز در ارتش هاى نوين تجاوز نمى كرد. به علاوه «فالانژ» يك دسته از سربازان مجتمع و فشرده به هم بود كه نمى توانست همه نوع حركات سريع را انجام دهد يا حمله از دور به چنين واحدى فالانژ را به يك توده بدون سازمان تبديل نموده و ممكن بود توسط سربازان حرفه اى ارتش ايران بدون اشكال از بين بروند. تاكتيكى كه توسط هرودوت تشريح شده بود آشكارا غيرممكن بود. بيشتر اين علت كه فالانژ يونانى ها در مصاف در زمين باز در پهلو ضعيف وبد و ممكن بود به وسيله سواره نظام محاصره شود. به نظر «دلبروك» آشكار بود كه نبرد ماراتن در خود دشت به وقوع نپيوسته است بلكه در يك دوره كوچك در جنوب شرقى و در جايى زد وخورد شده است كه ارتفاعات و جنگل يونانيها را از حركات محاصره اى محفوظ داشته است. به نظر مى رسد موضع دره «وارنا» يگانه موضع ممكن بود. به علاوه اين موضوع به يگانه راه آتن تسلط داشت. براى رسيدن به شهر آتن ايرانيان مجبور بودند نيروهاى «ميليتار» را از بين ببرند و يا آنكه از جنگ دست بكشند وايرانيان شق اول را انتخاب نمودند. پس تنها توضيح منطقى فرد اين است كه ايرانيان با وجود كمى تعداد و عدم توانايى به كار بستن تاكتيك محاصره اى جنگ را آغاز نمودند و «ميليتار» در لحظه بحرانى وضع دفاعى را به حالت تعرض درآورده است. «ولبروك» در خاتمه مى نويسد: دشت ماراتن به قدرى كوچك است كه تقريباً ۵۰ سال پيش يك افسر ستاد ارتش آلمان كه آنجا را بازديد نموده بود، با تحير نوشت كه براى يك تيپ پروسى (آلمانى) جاى كافى براى انجام تمرينات ندارد.(۱۶) ۵ ـ ختم نوشتار : اكثر مورخان غربى، بسيارى از وقايع جنگى ايران را با سفسطه و ذكر ارقام وروايات نادرست ثبت كرده اند. مثلاً در مورد نبرد ماراتن كه داريوش شخصاً در آن حضور نداشت و ايرانيان حتى يك نفر اسير نداده اند، آنچنان اغراق نموده و خاطره آن را گرامى مى دارند كه نام يكى از ورزش هاى دو و ميدانى المپيك را ماراتن نهاده اند.آنها براى اينكه به غرور ملى شان لطمه نخورد، از افتخارات جنگى ايرانيان مثلاً نبرد كاره: ۵۳ پيش از ميلاد كه به شكست فاحش روميها از اشكانيان منجر گرديد، چيزى نمى نويسند. «آلبرماله فرانسوى» و «ژول ايزاك» در تاريخ مفصل خود براى شكست ايرانيان در دشت ماراتن سه صفحه از جلد يكم تاريخ خود را به آن اختصاص داده اند، در صورتيكه براى شكست كراسوس از «سورنا» سردار اشكانى حتى يك سطر هم مطلب ننوشته اند. آيا عوامل بخصوصى در كار نبوده است كه تا ممكن باشد افتخارات تاريخى ما راتحريف نمايند؟ قطعاً بلى. كما اينكه ويل دورانت در كتاب يازده جلدى تاريخ تمدن (جلد ۶) در مورد سقوط قسطنطنيه به دست تركان عثمانى در نگرشى رندانه چنين مى نويسد سلطان محمدفاتح با تصرف قسطنطنيه (استانبول فعلى) نه تنها انتقام جنگهاى صليبى بلكه انتقام نبرد مارتن را هم بازستاند. نوشتار را با سؤالى به پايان مى بريم. آيا نبايد «آريابرزن » در برابر يونانيها سرافكنده باشد؟ او در تنگ تكاب همان كارى را كرد كه «لئونيداس» در مقابل خشايارشا در تنگه «ترموپيل »كرد. با اين تفاوت كه لئونيداس تزلزل روحى شكست هاى پى در پى سپاه كشورش را ندانست وروحيه او و افرادش ضعيف نشده بود. اما «آريابرزن» شاهد شكست هاى پى در پى كشورش در نبردهاى «گرانيك» ، «ايسوس» و «اربل» (اربيل كنونى در عراق) يا «كوكل» بود. اسكندر مقدونى با سپاه فاتح خود تمام غرب كشورش ، و متصرفات آفريقايى سرزمينش رافتح كرده بود و... «آريا برزن» در برابر «لئونيداس» سرافكنده است ، نه براى اينكه كارش كمتر از او بود، بلكه براى آنكه لئونيداس بازماندگانى قدرشناس داشت كه نامش را بلندآوازه كنند و كارش ضرب المثل دليرى و فداكارى شود. ولى آريابرزن را چه بسيارى از هموطنانش كه نمى شناسند. در پايان نگارنده اين سطور اميدوار است كه اين پژوهش كوتاه موجب آگاهى بيشتر خوانندگان ارجمند از حقايق اين نبرد تاريخى گرديده و اين تحريف تاريخى كه به غلط در اذهان هموطنان بويژه نوجوانان ما نقش بسته است را روشن سازد. * عمدتاً از كشتى هاى نوع «ترى رم»

یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۶

پنجاه و دو جنگ مهم ايران از زمان كوروش كبير قسمت هفتم

جنگ مدي نبرد داريوش اول پادشاه هخامنشي با يونانيان

پيروزى كوروش كبير به كرزوس سبب ورود ايران به آسياى صغير و هم مرز شدن ايرانيان با «دولت شهر»هاى يونان شد. يونانيان از همان ابتدا از ورود اين ميهمان ناخوانده ناخشنود بودند. چرا كه ليديه قدرتى متوسط و غيرخطرناك بود، حال آنكه امپراتورى ايران يك امپراتورى جوان بانفوس و قدرت رزم بسيار زياد بود. كوچ نشينان يونانى سرانجام در ۴۹۹ ق.م عليه پارس ها شوريدند و در اين كار خود از يونانيان اروپا نيز كمك خواستند. اسپارت ها از كمك به يونانيان مهاجر خوددارى كردند، اما آتن ۲۵ كشتى نيرو به كمك آنها فرستاد. (تاريخ جهانى، تأليف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۱) يونانيان به كمك مردم «ايونى»، شهرهاى منطقه را گرفتند و در همان سال سارد را آتش زدند. براى داريوش بزرگ كه در آن زمان بزرگترين امپراتورى تاريخ را در اختيار داشت و ماوراءالنهر، شمال شرق آفريقا، مديترانه شرقى، آسياى صغير، منطقه حاصلخيز هلال خضيب و بين النهرين را در اختيار داشت، اقدام يونانى ها بسيار گستاخانه جلوه كرد و با نيروهاى مستقر در منطقه، يونانيان را به عقب راند و ظرف ۴ سال كل منطقه را مطيع خود كرد و شهرهاى ايونى را به آتش كشيد. در ۴۹۲ ق.م در منطقه آسياى صغير ديگر دشمنى براى عرض اندام نمانده بود. اما داريوش هنوز راحت نبود. يونانى ها از نظر جنگى مردمى ورزيده بودند و سال ها مزدورى، از آنها سربازان حرفه اى و قدرتمند ساخته بود. داريوش مى دانست در نبردهاى اخير تنها با آتن طرف بوده، حال آنكه قدرت اصلى در اختيار اسپارت بوده است. شايد بتوان مردان جنگى اسپارت را حرفه اى ترين رزم آوران تاريخ قديم دانست. بنابراين اگر داريوش مى خواست مانند سلف بزرگ خود كوروش خيال خود را از جانب غرب راحت كند، بايد آتن و اسپارت را از بين مى برد. نخستين جنگ مدى : در ۴۹۲ ق.م نيروى دريايى ايران به فرماندهى داماد داريوش به سمت يونان حركت كرد، اما گرفتار توفان شديدى شد و بسيارى از كشتى هاى ايران غرق شدند. داريوش كه نقشه خود را شكست خورده ديد، سفرايى را به آتن و اسپارت فرستاد، اما يونانيان آنها را كشتند.( تاريخ جهانى، تأليف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۲) اكنون به نظر مى رسيد جنگ اجتناب ناپذير است. در ۴۹۰ ق.م نيروهاى ايران با ۶۰۰ كشتى كه اغلب متعلق به فينيقيان بود به همراه ۱۰۰ هزار سرباز راه يونان را در اروپا در پيش گرفتند (البته رقم ۱۰۰ هزار سرباز ممكن است اغراق آميز به نظر برسد.) فرماندهى ايرانيان با «آرتافرن» و فرماندهى آتنى ها با «اريستيد» و «هميتوكل» بود. ايرانى ها در جلگه ماراتن پياده شدند و پس از ۹ روز، درگير نبرد با يونانيان شدند و على رغم درهم كوبيدن مركز و قلب يونانيان به دليل شكست از جناحين، مجبور به عقب نشينى به كشتى ها شدند. روايت سرپرسر سايكين نيز از نبردهاى اول ايران و يونان چنين است: «فرماندهان سپاه ايران عوض آنكه (پس از پيروزى هاى اوليه در خاك يونان) آتن را منظور نظر اصلى قرار دهند، اوقات خود را صرف امور جزئى رساندند و دشمن اصلى را غضبناك و متحد ساختند.» در ۴۹۰ ق.م سپاه ايران در ماراتن در ۲۰ مايلى شمال شرقى آتن متحد شد و با رايزنى يك يونانى به نام هيپ پياس براى مبارزه با يونانيان آماده شدند. ابتدا قرار بود ارگ قلعه به دست طرفداران هيپ پياس بيفتد، اما طرفداران وى نتوانستند ارگ را بگيرند و چند روز بعد جناحين دو سپاه به يكديگر يورش برده و ۴۰ هزار ايرانى و ۱۰ هزار يونانى در هم آويختند. يونانيان به سرعت دريافتند كه مى توان با استفاده از نيروى تجربه و وطن پرستى ايرانيان را در ماراتن شكست داد. «حمله در زير دره و دانا با كمال سرعت وقوع يافت و فاصله بين دو اردو كه درست يك ميل بود، ظرف ۸ دقيقه پيموده شد (البته اين ادعا محل ترديد است، چرا كه پياده نظام سنگين اسلحه يونان نمى توانست با اين سرعت حركت كند)، ايرانيان از اينكه جماعتى از يونانيان بدون تقويت سواران به آنها حمله كرده اند، تعجب كردند و اين واقعه را ضعيف شمردند، ليكن قبل از آنكه به خود آيند، يونانيان به ايشان رسيده بودند. پارسيان و طايفه سكاها كه در قلب (سپاه) بودند، خوب مقاومت و بعد غلبه كردند، اما آتنى ها در جناحين غالب شدند و سپس از آن به قلب روى آوردند.» ( تاريخ ايران - سرپرسى سايكس - جلد اول - ص ۲۵۶) پيرنيا نيز در كتاب تاريخ ايران باستان خود مى گويد: «يونانيها كه مى دانستند ايرانيان تيراندازان ماهرى هستند و اگر از دور جنگ كنند، طاقت تير آنها را ندارند، خود را بى پروا به سپاه ايران زدند و جنگ تن به تن را آغاز كردند. سپاه آتنى سنگين اسلحه بود، يعنى اسلحه دفاعى (جوشن، خود و نيزه بلند) داشت، در صورتى كه سپاه ايران فاقد تجهيزات بود و سپرهايشان نيز استحكام سپر يونانيان را نداشت.» در هر حال نتيجه جنگ عقب نشينى موقت از خاك يونان بود. اگرچه داريوش اين شكست را مهم نشمرد و بلافاصله در كار تدارك سپاه بسيار بزرگى شد. جنگهاى دوم مدى : داريوش براى فتح يونان نيازمند سپاهى سنگين اسلحه بود و اكنون تاريخ، دوباره تكرار شده بود. همانگونه كه هوخشتر پادشاه ماد در دو قرن قبل پى برد نابود كردن سپاههاى منظم و حرفه اى آشور تنها با سپاهيان آموزش ديده مشابه آن امكانپذير است. جمع آورى سپاه جديد ۳ سال به طول انجاميد، در همين زمان داريوش فوت كرد. (۴۸۵ ق. م) به اين ترتيب خشايارشا وارث ارتشى بزرگ و آماده شد. او پس از خواباندن شورش مصر آماده هجوم به يونان شد. از گزافه گويى يونانيها كه بگذريم (برخى مورخان قديم، سپاه وى را ۸۰۰ هزار تا ۵ ميليون نفر! تخمين زده اند، حال آنكه گويى از جمعيت دنياى قديم بى اطلاع بوده اند) بايد اذعان داشت سپاه جمع آورى شده توسط خشايارشا تا آن تاريخ نظير نداشته است. اكنون نبرد دوم ايران و يونان در راه بود. توضيحاتى درباره جنگ ماراتن يونانيان جنگ ماراتن را نقطه عطفى در تاريخ خود مى دانند. تمدن غرب نيز براى اين نبرد ارزشى بيش از اندازه قائل است تا جايى كه معروف ترين ورزش المپيك با نام دوى ماراتن مبدل به سمبل مسابقات جهانى المپيك شده است. اما اطلاعات ما از اين نبرد تا چه اندازه با واقعيات مطابق است؟ چند ماه قبل در روزنامه ايران مقاله اى از يك فرمانده ستاد ارتش به چاپ رسيد كه نشان مى داد روايت مورخان از اين نبرد چندان مورد تأييد نيست. اين كارشناس نظامى از قول مورخان آلمانى نقل كرده است تركيب نيروهاى يونانى به ويژه آن كه سنگين اسلحه بوده اند، به آنها اجازه نمى داد در دشت كم عرض ماراتن به ايرانيان حمله برند. وى از هانس ولبروك مورخ آلمانى نقل مى كند كه نوشته هاى يك افسر ستاد ارتش آلمان را خوانده كه به هنگام بررسى دشت مارتن تأكيد كرده است «در اين دشت حتى يك تيپ (حدود ۵ تا ۸ هزار سرباز) نمى تواند به تمرين بپردازد چه برسد به آنكه شاهد نبرد دهها هزار سرباز باشد.» اين تحقيق كوچك همچنين از قول تاريخ نويس ديگرى آورده است: «فرمانده سپاه ايران متوجه شد ميدان عمل و باريك بودن عرض ميدان مانع از كاربرد سواره نظام مى شود، بنابراين دستور عقب نشينى به سربازان خود (و بازگشت به كشتى) را مى دهد كه هرودوت صدور فرمان عقب نشينى را به منزله شكست سپاهيان ايرانى تلقى مى كند. در يك كلام مى توان گفت، روايات جنگهاى ايران و يونان به دليل يكجانبه گرايى مورخان يونان (آن هم با ارائه ارقام حيرت آور از تلفات نيروهاى درگير) چندان مورد استناد نيست. ناپلئون نيز در يادداشتهاى سالهاى آخر عمر خود در جزيره سنت هلن مى گويد: «درباره جزئيات پيروزى پرهياهوى يونانيان نبايد فراموش كرد كه اينها گفته هاى يونانيان است و آنان مردم لافزن و گزافه گو بوده اند و هيچ تاريخ ايرانى اى تاكنون نوشته نشده كه از روى آن بتوانيم پس از استماع سخنان دو طرف به يك داورى صحيح برسيم.» گفته ناپلئون بسيار تأمل برانگيز است، چرا كه وى به عنوان يك نابغه نظامى با شك و ترديد به جنگهاى ايران باستان و يونان مى نگرد و در جاى ديگر نيز آنها را غير قابل باور مى داند.

پنجشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۶

پنجاه و دو جنگ مهم ايران از زمان كوروش كبير قسمت ششم

جنگ ميلت نبرد داريوش كبير با يونان و آتن

جنگ با يونان – از قرائن چنين به نظر مي آيد كه داريوش در قصد تخطّي به آتن يا اسپارت نبود بلكه در دربار ايران اشخاص زياد عقيده داشتند كه جنگ با يونان براي ايران بي نتيجه است وليكن خود يوناني هاي اروپايي داريوش مجبور نمودند كه به طرف يونان قشون كشي كند . شرح واقعه از اين قرار است : در اين زمان يك ثلث اراضي يوناني نشين يعني مستعمرات يوناني در آسياي صغير و تراكيّه و مقدوني تابع ايران و دو ثلث ديگر از دولت هايي تركيب يافته بود كه بعضي از آنها در واقع شهري و برخي بزرگتر بودند از دول مذكوره آتن و اسپارت معروف ترين آنها نحسوب مي شدند در اولي حكومت ملي و در دومي حكومت اُليگارشي يعني حكومت عده قليل بر قرار بود هر چند هر دو از همسايگي ايران قوي وحشت داشتند با وجود اين در مواقع سخت هر دو به حكومت ايران متوسل مي شدند و كليةً از اين زمان تا اواخر دوره هخامنشي هميشه در نزد ولات آسياي صغير و در دربار ايران يك عده يوناني هاي فراري معروف اقامت داشته همواره ايران را به تسخير يونان يا به دخالت در امور آن تحريك مي كردند در مستعمرات يوناني دولت ايران دخالت نداشت و اداره كردن آنها را به جبابره ي يوناني واگذار مي نمود و هر زمان جبّاري مورد اعتماد دربار ايران واقع نمي شد شخصي را از جبابره ي ديگر يوناني معين مي كرد . در سال 510 ق . م . هيپْ پياسْ ( HIPPIAS ) نامي را كه از خانواده پي زيسترات و جبّار آتن بود مردم آتن اخراج و حكومت ملي در آن شهر تأسيس كردند او پناه به اَرْتافِرْنْ والي ليدي برد بعد آتني ها از جهت ضدّيت دسته ي اشرافي اسپارت با حكومت ملي آتن و جنگي كه بين آنها در گرفته بود در تحت فشار دولت اسپارت واقع شده صلاح خود را در نزديكي با ايران ديدند و سفارتي نزد والي مزبور فرستاده كمك ايران را درخواست كردند والي گفت كمك مي كنم به شرط اينكه مطيع ايران شده باج دهيد سفير پذيرفت ولي پس از مراجعت او به آتن آتني ها از گفته خود برگشتند ( 508 ق . م . ) دو سال بعد باز آتني ها سفارتي نزد والي مذكور فرستاده خواستند كه از هيپ پياس حمايت نكند . او جواب داد كه آتن بايد او را باز بپذيرد و شهر آتن اين مطلب را قبول نكرد . در اين حيص و بيص اغتشاش و شورش در شهرهاي يوناني آسياي صغير درگرفت و محرك آن آريستاگر ( ARISTAGORE ) جبّار شهر ميلت بود كه از طرف ايران در آنجا حكومت داشت توضيح آن كه پدر زن او هيس تيه ( HISTIAEUS ) حاكم سابق ميلت چون در سفر داريوش به مملكت سك ها خدماتي كرده بود در ازاي آن داريوش ( ميرسين ) يكي از شهرهاي تراكيّه را به او داد كه معلوم شد او در آنجا استحكاماتي بنا مي كند به دربار ايران احضار شد و محترمانه در آنجا متوقف بود . اين شخص محرمانه داماد خود آريستاگر مذكور را به ياغي گري تحريك كرد و براي اينكه نوشته هاي او افشاء نشود سر غلامي را تراشيده بر پوست سر او مطالب خود را نوشت و پس از اينكه موهاي سر غلام بلند شد او را روانه ميلت كرد با اين دستور كه دانادش سر او را تراشيده نوشته هاي او را بخواند بر اثر اين تحريكات شورش مذكور درگرفت و قشون ايران به واسطه كمي عده در مقابل شورشي ها عقب نشسته به شهر سارد پناه برد آريستاگر چون مي دانست كه قشون ايران از جاهاي ديگر خواهد رسيد به يونان رفته كمكي درخواست كرد . اسپارت حاضر نشد كمك نمايد وليكن آتني ها بيست كشتي به او دادند و پس از آن شورش به تمام شهرهاي يوناني در آسياي صغير و جزيره قبرس و غيره سرايت كرد و يوناني ها سارد را تصرف كرده خود شهر و جنگل مقدس آن را آتش زدند وليكن به گرفتن ارگ آن از جهت استحكاماتي كه داشت موفق نشدند . پس از آن قشون ايران از هر طرف به محل اغتشاش روي آورد و سفاين فنيقي از طرف دريا عرصه را بر شورشيان تنگ كردند بالاخره جنگي در نزديكي ميلت شد كه يوناني ها مضمحل يا متواري شدند و آتني ها به مملكت خودشان مراجعت كردند و شهر ميلت را سپاهيان ايران گرفته شورشي ها را سخت مجازات نمودند ( 496 ق . م . ) معلوم است كه داريوش از دخالت يوناني هاي اروپايي به امور داخلي ايران فوق العاده مكدر شد و پس از آن به زودي جنگ اول ايران با يونان درگرفت قبل از جنگ داريوش براي رضايت يوناني هاي آسياي صغير امر كرد اراضي را مسّاحي و ماليات ها را تعديل نمودند بعد داماد خود مردونيه را براي سركشي به آسياي صغير و تراكيّه و غيره فرستاد با اين دستور كه اصلاحاتي نمايد . اين شخص علاوه بر نجابت جبّلي عقل و تدبير داشت و اول كاري كه كرد اين بود كه به تمام مستعمرات يوناني در آسياي صغير حكومت ملي داد تا آنها را از ايران راضي كرده باشد * - * - هرودوت در اين موقع گويد : اين قضيه تأييدي است از نوشته هاي من براي يوناني هايي كه باور ندارند كه بعد از كشته شدن بردياي دروغي در ميان هم قسم ها مذاكراتي راجع به طرز حكومت پارس و حكومت ملي شده باشد - * - * بعد به اروپا قشون كشي كرده تا كوه آتُسْ واقع در تراكيّه پيش رفت و مقدوني را مجدداً به اطاعت ايران در آورد ( 492 ق . م . ) وليكن در اين حين به واسطه طوفان دريا سيصد فروند از كشتي ها خراب و معدوم گرديد رعب ايراني ها در يوناني ها خيلي زياد بود وليكن اقدامي براي تجهيزات نمي كردند اين حال روحي يوناني ها در دربار ايران نمي دانستند زيرا بسياري از يوناني هاي اشرافي و ناراضي كه فرار كرده به دربار ايران پناهنده شده بودند حال يونان را براي داريوش توصيف مي كردند و دربار ايران همه به اين عقيده بودند كه داريوش بي جنگ مي تواند تمام اين مملكت را مطيع نمايد بنابراين داريوش رسولاني به يونان فرستاده اعلام كرد كه يوناني ها بايد آب و خاك بدهند يعني مطيع شوند اكثر از شهرهاي يوناني اين تكليف را پذيرفتند وليكن در آتن و اسپارت رسولان را بر خلاف عادات بين المملي كشتند و جنگ از نو شروع شد ( 490 ق . م . ) چنان كه هرودوت گويد اين دفعه قشون ايران در تحت فرماندهي يك نفر مادي داتيس ( DATIS ) نام بود و او چنين صلاح ديد كه از راه دريا و جزاير سيكلاد مستقيماً به طرف آتن برود . قشون ايران اول شهر اِرِت رهْ ( E?RE?TRE?E ) را گرفته مردمان آن را به آسيا فرستاد بعد 600 فروند كشتي ايران به شبه جزيره ي آتّيك ( ATIQUE ) كه آتن در آن واقع است رسيده لنگر انداخت در ابتدا آتني ها نمي خواستند جنگ كنند زيرا كمكي را كه از اسپارت انتظار داشتند نرسيده بود وليكن ميلتياد يكي از نجبا زادگان آتني اهالي را به جنگ تحريك كرد و قشون آتني در تحت سركردگي او براي جنگ با ايراني ها بيرون آمد در راه عده اي هم از پلاته ( يكي از شهرهاي يوناني ) به كمك آن رسيد و سپاه آتن ماراتُنْ ( MARATHON ) را كه در طرف شمال و شرق شبه جزيره آتّيك بود اشغال نمود پس از آن ميلتياد جنگ را شروع كرد . يوناني ها چون مي دانستند كه ايراني ها تير اندازهاي ماهري هستند و اگر از دور جنگ كنند طاقت تير آنها را نخواهند آورد خودشان را بي پروا به سپاه ايران زده جنگ تن به تن نمودند سپاه آتني سنگين اسلحه بود يعني اسلحه دفاعي ( خود و جوشن و غيره ) داشت در صورتي كه سپاهيان ايراني فاقد اين نوع اسلحه بودند و سپرهايشان هم به خوبي و استحكام سپرهاي يوناني نبود با وجود اين ايراني ها قلب قشون يوناني را شكافتند ولي جناحين قشون مزبور غلبه كرد و ايراني ها پس از دادن 4000 نفر تلفات به كشتي هاي خود عقب نشسته حركت كردند . سپاهيان ايراني در ابتدا مي خواستند از طرف ديگر كه به آتن نزديكتر بود حمله برند وليكن ميلتياد نقشه آنهارا دريافت و براي دفاع آتن به محل مزبور شتافت پس از آن سردار ايراني چون وضع را چنين ديد جنگ نكرده به آسيا مراجعت نمود راجع به اين جنگ لازم است بگوييم كه كيفيّات آن متناقض است : اولاً عده سپاهيان ايراني را يوناني ها صد و بلكه سيصد هزار نوشته اند و حال آنكه محقق است كه 600 كشتي عهد قديم بيش از 30000 نفر با لوازم آنها نمي توانسته حمل كند . ثانياً اگر سپاه ايران قلب لشگر يوناني را شكافت بعد قشون مزبور چه ترتيبي يافت كه جناحين آن توانستند غلبه كنند بنابر اين و ايرادات ديگر كه در اين مختصر نگنجد بعضي از محققين مانند ( ني بور )عقيده دارند كه نوشته هاي يوناني ها راجع به اين جنگ و جنگ هاي ديگر ايران با يونان به شعر و افسانه گويي و داستان سرائي شبيه تر از تاريخ نويسي است مصنّف مذكور گويد : آتني ها به طور غير مترقّب بهره مندي داشته اند ولي كيفيّات را نمي دانيم . چهار سال بعد از اين جنگ داريوش در ميان تهيه هايي كه براي جنگ جديد مي ديد درگذشت ( 486 ق . م . ) بعضي از مورخين به اين عقيده اند كه اگر عمر او وفا مي كرد جبران اين عدم بهره مندي را مي نمود و كار يونان خيلي سخت مي شد .